دلنوشته های همسفر عشق
تصویر مخفی
جمعه 5 اسفند 1390 ساعت 1:3 قبل از ظهر | بازدید : 220 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 سلام دوستان گرامی...لطفا روی تصویر کلیک کرده صفحه مشکی نمایان میشود...سپس با حرکت دادن موس ببینید چه اتفاق خاصی پیش میاد...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ما میتوانیم
پنج شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 7:17 بعد از ظهر | بازدید : 246 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

تو میتوانی...عاشق شو...دلم را بشکن...بیراهه برو در جاده عشق...پنجره ها را ببند...قلبت را برویم قفل کن...نگاهت را از من برگردان...اما یادت باشد ماه من...من میتوانم عاشقت باشم...دلت را درون قلبم نگاه میدارم...به دنبال خاطراتت پا بزارم در جاده عشق...پنجره های عاشقی را باز نگاه میدارم...قلبم مال تو...نگاهم همیشه به دنبال نگاهت...یادت باشد...من میتوانم...غرورم را همچنان بشکنم...عاشقانه دوستت دارم...

 گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اینجا میمانم
یک شنبه 30 بهمن 1390 ساعت 1:43 بعد از ظهر | بازدید : 309 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

اینجا می مانم... به خاطر آنچه که... به خاطرش زنده مانده ام... با هر تفسیری ...این منم...جاوید عشق...ویا با هر نامی این تو میگذاری... و یا با هر کلامی ...این منم ... همان تنهاترین... که باز هم ...با تعبیری متفاوت آمده ام...میخواهم بمانم...باتو ...با عشق...میخواهم جاوید بمانیم...من و تو...تنهای تنها...در این سرزمین...با یک قلب...با یک احساس...با یک نگاه...نگاهی که سالها در انتظارش مانده بودم...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چتری نداریم
یک شنبه 30 بهمن 1390 ساعت 1:25 قبل از ظهر | بازدید : 255 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

می نشینی روبرویم...
ماه...
حسادت می کند...
باران میبارد...
چتری نداریم...
در آغوشم جای میگیری...
خیس میشویم...
اشکهایمان با قطرات باران ...
کسی نمیداند...
هیچ کس متوجه نمیشود...
که من و تو اشک میریزیم...
آسمان قلبمان 
چه آبی میشود...

عشق زیبا میشود...

   

 

 

داستان


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اگر عشق نبود
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 11:53 بعد از ظهر | بازدید : 232 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

اگرعشق نبود ...به کدامین بهانه ای دلی را میشکستیم...
چگونه لحظه های عاشقی را خلق میکردیم...
و با چه کسی...رودخانه را عبور میکردیم...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دستهایم با تو سخن میگویند
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 11:38 بعد از ظهر | بازدید : 259 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

این لرزش دستهای من نیست...

دستهایم دارند با تو سخن میگویند...

گوش کن...حتما میشنوی...

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


هوای خوش عشق
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 10:41 بعد از ظهر | بازدید : 274 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

دلم تاخت و رفت... بی تامل در حرکت بود... در پیش رو غباری بود... همین
هوای خوش عشق...اما چرا غبار آلود بود... سحرگاه تو را بس است... برای عاشقی...
بتاز ...بی تامل...به تمنای دلت گوش نکن...عشقی در راه است...
پشت این غبار مهیب ...عشق نمایان شد...من ماندم و این عشق ...که چه کنم...

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عشق من
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 10:3 بعد از ظهر | بازدید : 249 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دیشب خواب تو را دیدم
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 10:35 قبل از ظهر | بازدید : 270 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

 

همیشه...هر جا که باشه...میخوابم...فرقی نمیکنه کجا باشه...

زیر آسمان شب...زیر این چتر خزون...

تو که نیستی...من یا با خاطراتت دلخوشم...

یا به خوابهایی که میبینم...همیشه یا خودم را بخواب میزنم...

یا اینکه میخواهم تو را در خواب ببینم...هر شب خوابت را میبینم...

چه رویاهای پر شوری...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منم تنها شدم آخر
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 10:16 قبل از ظهر | بازدید : 275 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

نه باور میکنم...تنها شدم آخر...

نه یاد تو برفت از یاد...که تو آن یار دیروزی...

منم تنها...نه غمخواری...فقط اینجا نشینم من...

نویسم از درد شبگردی...نه دلسوزی...

نه حتی یادی از دیروز...هوا سرد است...

دلم تنگ است...فراقم سرد و بیرنگ است...

نشینم بر سر کویت...نویسم از برای تو...

تو مهتاب منی امشب...که روشن میکند قلبم...

تنم داغ است...دلم در انتظار قطره ای باران...

نه باور کرده ام آخر...که من تنها شدم...تنها...

تو ابر صبر پائیزی...برایم اشک میریزی...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شانه هایم
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 10:12 قبل از ظهر | بازدید : 290 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

 

 

 

سرت را روی شانه هایم میگذاشتی...

اشکها میریختی...اما قلبت جای دیگری مشغول بود...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شکستیم
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 10:3 قبل از ظهر | بازدید : 253 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

همه چیز را شکستیم...

تو قلبم را...من غرور را...

تو احساسم را...و من فاصله را...

دیگر قلبی ندارم فدایت کنم...

تاب موندن هم ندارم...

کنار رودخانه ایستاده ام...تا اینکه بشویم خاطرات با تو بودن را...

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


وصال عشق
جمعه 28 بهمن 1398 ساعت 11:49 بعد از ظهر | بازدید : 267 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

کمکم کن!
 
من این لذتها را به بهای دوری از تو نمی خواهم. من تو را میخواهم.
 
                                 تنها تو را...ای مهربانترین مهربانان!

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زنگ تفریح
جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 9:7 بعد از ظهر | بازدید : 275 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شمع میسوزد
پنج شنبه 27 بهمن 1390 ساعت 8:39 بعد از ظهر | بازدید : 284 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

آیا هنوز تکه ای از آسمان را زیر سر داری..؟!هنوز هم ستاره ها در اختیار برق نگاهت هستند...باز هم ماه را به همراه خود داری...من همان نگاه عاشق پروانه ها هستم...بیا به پرواز خود ادامه دهیم...گل در انتظار است و شمع همچنان میسوزد...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


انتظار
سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 9:35 بعد از ظهر | بازدید : 247 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

 

بغضی دارم از جنس باران...گره خورده در گلویم...

پشت پنجره مانده ام...نگاهم به قاصدک هایی است که از پی تو سرگردانند...

کی میترکد حباب اندوه فاصله ما..؟!

بیا عشقم...هنوز منتظرم....

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


غم را پنهان میکنم
سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 1:25 قبل از ظهر | بازدید : 279 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

غم را پنهان میکنم...در آشفته خیالم...نشسته ام با رنجهایم کلنجار میروم...و چشمهایم در انتظار تو...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


به مناسبت روز عشق...تقدیم به عشقم...
یک شنبه 24 بهمن 1390 ساعت 11:49 بعد از ظهر | بازدید : 247 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 عشقم ببخش اگرچه دورم...

اما قلبم همیشه پیش توست.

و به عشق تو می تپد
 
بدان تو را در تمام ضربانهای قلبم حس میکنم.
اگرچه امروز حضورم را در کنارت حس نمیکنی اما روحم هر لحظه روحت را نوازش میکند.
تو در این لحظه های طلائی هر دم با نفست وجودم را گرم میکنی ..
هر دم با من و در منی...!

و در این روز زیبا میخوام بهت بگم که..

 متشکرم...
برای همه وقتهایی که مرا به خنده واداشتی.
برای همه وقتهایی که هرچند خسته اما با جان و دل به حرفهایم گوش کردی.
برای همه وقتهایی که با حرفهای معجزه آسایت به من جرات و شهامت دادی.
برای همه وقتهایی که از راه دور مرا در آغوش همیشه گرمت گرفتی.
برای همه وقتهایی که با من شریک شدی.
برای همه وقتهایی که خواستی در کنارم باشی و بودی.
برای همه وقتهایی که به من اعتماد کردی.
برای همه وقتهایی که مرا تحسین کردی.
برای همه وقتهایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.
برای همه وقتهایی که گفتی دوستت دارم.
برای همه وقتهایی که در فکر من بودی.
برای همه وقتهایی که برایم شادی آوردی.
برای همه وقتهایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.
برای همه وقتهایی که دلتنگم بودی و دوریم را به جان خریدی.
برای همه وقتهایی که به من دلداری دادی.

برای همه وقتهایی که با من گریه کردی.

و برای همه وقتهایی که دیگر نیستند و به خاطره ها مبدل شدند...

 
امروز برای من روز مقدیست.

روز دوباره متولد شدن تو که ماه زندگی منی. 
امروز و هر روز دوست دارم فراموش نکنی که... 
آغوش من برای تو همیشه و همیشه باز است.
هر گاه دلت گرفت، یا از زمانه آزرده شدی، من مثل همیشه اینجایم...
هر چند نیستی و نمی آیی، اما من تا ابد قاطعانه و محکم همچون کوهی در کنارت هستم و میمانم.
من برای توام و تو تا ابد مالک وجود منی.
میخواهم تا ابد با تو باشم چه اینجا چه آنجا، چه شیرین و چه تلخ، مهم نیست.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


خاطرات ماندگار
دو شنبه 24 بهمن 1390 ساعت 10:9 بعد از ظهر | بازدید : 291 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

عاشقانه هایت را...روزهایت را...زندگیت را...مرور نکن...فقط خاطرات ماندگار هستند...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شب عشاق: ماجرای من و عشقم ..!
دو شنبه 24 بهمن 1390 ساعت 9:48 بعد از ظهر | بازدید : 273 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

شب عشق بود...همه داشتن برای عشقشون کادوهای قرمز میخریدن..! منم کت و شلوارم رو پوشیدم...رفتم تا برای عشقم کادو بخرم...آخه منم عاشق بودم خب..!

رفتم به یکی از این مجتمع های خرید...وای که چه خبره...این مغازه به اون مغازه...شما نمیدونید آخه!
من خیلی دیر انتخاب میکنم..! بالاخره اونی که دوست داشتم پیدا کردم...
کلی هم مخلفات بهش آویزون کردم...اومدم سمت ماشین...یک قبض جریمه
طبق معمول زیر برف پاک کن بود...برداشتم...یه احوالپرسی هم با آقای پلیس کردم!
خوشحال رفتم پشت فرمون نشستم...و حرکت کردم...طبق معمول به رستوران رفتم
غذا سفارش دادم...دیگه هیچ کم و کسری نبود...همه چیز مهیای یک شب نشینی
دلچسب عاشقانه بود...با خودم میگفتم: "سورپرایزش کنم بهتره..!"
در خونه رو باز کردم...دوون دوون اومد سمت من...پرید توی بغلم...
من هم بوسیدمش...تلویزیون رو روشن کردم...
پشت میز غذاخوری نشستیم...غذامونو خوردیم...
الان دیگه وقت تحویل کادو بود...چشمام پر از اشک بود...
آخه پس من این کادو رو واسه کی خریدم..؟!

من موندم و کادو و عشقی که کنارم نیست...سیکا هنوز در حال بوسیدن منه...سگ با وفای من...

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


این است رسم عاشقی
دو شنبه 24 بهمن 1390 ساعت 8:59 بعد از ظهر | بازدید : 348 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

سرنوشت من همین است...که من بمانم...و در حسرت تو اشک بریزم....
و تو از زندگی من بروی...و قلبم را با خود ببری...و تا ابد دلم با تو بماند...
و تو بغضت را برای دیگری بگشایی...و اشک هایت را با او تقسیم کنی...
این است رسم عاشقی...این است دلدادگی...که من شبهاخاطراتم را به عشقت وصله کنم... 
رسم روياها همين است...که من باشم ...و تو رویای عشقم باشی...
نمیخواهم باور کنم...که تو مال من نیستی...
ببین ...با تو ام...آهای...نفسم در هوایی که تو نباشی بند میشود...میدانی؟

 

سري جديد کارت پستال عاشقانه LovE


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


خداحافظ عشقم
دو شنبه 24 بهمن 1390 ساعت 4:1 بعد از ظهر | بازدید : 300 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

دستانمان گره شده بود...آرام و بی اینکه کلامی بگوئیم...بسوی قطار سرنوشت گام بر میداشتیم...
من غمگین و مضطرب...و تو خوشحال و سرکش...با هر گامی که من بر میداشتم قلبم کند تر میزد...

اما تو گامهایت را استوار بر میداشتی و خوشحال بودی...تمامی مسافران در حال سوار شدن بودند...

و من میترسیدم دستت را رها کنم...تو با لبخندی که با شوق تو ام بود گفتی...عزیزم وقت خداحافظی

رسیده...منو چند باری بوسید...و سپس گفت مواظب خودت باش...میخواست دستش را از دستم رها کند

اما من دلهره داشتم...چشمانم پر از اشک و...در دلم اشوبی بر پا بود...آرام دستش را رها کردم...

اما سر انگشتانش را میان انگشتانم گرفتم...دوباره گفت حتما باهات تماس میگیرم...انگشتانش را رها کرد...

و قلبم از تنم رها شد...پاهایم سست شده بود...با هر قدمی که از من دور میشد...قلبم ضربان را فراموش میکرد...

گویی قلبم را با خودش برده بود...دربهای قطار را بستند...پلکهایم بسته شد...صدای نعره بوق قطار

بلند شد...صدای نعره قلبم هم بلند شد...فقط فریاد میزدم...و او فقط برایم دست تکان میداد...

قطار براه افتاد...با هر بوق قلبم از جا کنده میشد...او خوشحال و سر مست دست تکان میداد...

و من عرق سرد تنم را خیس کرده بود...دستانم توان حرکت نداشتند...پاهایم توان ایستادگی نداشتند

و دنیا به چشمم سیاه شد...و در بیمارستان؟؟؟؟؟

این بیمار باید پیوند قلب شود....

 عکس


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


غروب آفتاب
دو شنبه 24 بهمن 1390 ساعت 3:33 بعد از ظهر | بازدید : 338 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

وقتی غروب میشود...

دلتنگ میشوم...برایت آرام دعا می‌کنم...

گرد و غبارتنت را با اشک چشمهایم میشویم...

و از تبسمی که قرار است برویم بگشایی میگریم...

اما تو ...دلت را جای دیگری جای گذاشته ای...

و من خسته از بیتابی قلبم...آرام آرام و بی صدا...نجوایت میکنم...

عشق من بر گرد...هنوز در انتظار آمدنت هستم...

مگر یادت نیست اولین دیدار...قلبم را به تو دادم...

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نگاهم بند میشود
یک شنبه 23 بهمن 1390 ساعت 9:49 بعد از ظهر | بازدید : 315 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

نـگـاهـت که بند میشود در نگاهم...

نفسم بند میشود در نفست...

بغض سکوتم میشکند...

فریاد میزنم...

اشکهایم را فریاد میزنم...

در نگاهت...

تو همانی...

که قلبم به عشق تو میتپد...

و میتابد افکارم ...

در چشمان عاشقت...

عکس های عاشقانه و هنری ( 12 )


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دوباره آمدی
یک شنبه 23 بهمن 1390 ساعت 9:29 بعد از ظهر | بازدید : 244 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

دوباره آمدی ...رو در روی من بنشستی...در برابرم چون عبادتگاه سجده کردی ...طواف کردی گرداگردم...و من مثل همیشه بشکستم...پیمانم...غرورم...و ترنم قلبم را...

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


اولین دیدار
یک شنبه 23 بهمن 1390 ساعت 9:9 بعد از ظهر | بازدید : 250 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

اولین دیدارمان یادت هست...میخواستی دستم را بگیری...و من هی میمردم و زنده میشدم...و تو میخندیدی...و من اشکهایم تمومی نداشت...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


آسمان چشمانم
یک شنبه 23 بهمن 1390 ساعت 1:31 بعد از ظهر | بازدید : 297 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

امشب میخواهم قلبم را برایت بنویسم...

نیازی به آمدن نیست...

نامه رسان هم بگو نیاید...

آسمان چشمانم مال تو...

تا مرا از درونم ببینی...

شبها خاطراتت اطاقم را نورانی میکنند...

و من همچنان ترسیم میکنم آمدنت را...

با قلم نورانی مهتاب...

درون دل بیقرارم...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


گیسوانت
شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 9:16 بعد از ظهر | بازدید : 270 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

آبشار

آهسته و آرام...اشکهایت را برای گریه کردن دوست دارم...


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


جنگل عشق
شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 9:8 بعد از ظهر | بازدید : 295 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

با هم بودیم...در جنگل چشمانت...آفتاب داشت جایش را به مهتاب میداد...تو برایم میرقصیدی...و من غافل از هر چه غم...مست نگاهت بودم...ابرها با تو همنوازی میکردند...میرقصیدند و میچرخیدند...و تو چشمهایت را از نگاهم جدا نمیکردی...مهتاب نظاره گر بود ...و ستاره ها چه آشوبی به پا کرده بودند...همه ستاره ها در آسمان بودند...همه شان خبر دار شده بودند...آخر ...رقص تو برای من بود...رقص عشق...قاصدکها در اطراف ما میچرخیدند...شقایقها با هر وزش نسیم تن خود را به هم میمالیدند...چه با هم عاشقی میکردند...و تنها ماه در آسمان نظاره گر بود...کسی به ماه توجهی نداشت...کسی دلش برایش تنگ نمیشد...ماه بیخیال از همه بی مهری ها...آسمان را برایمان روشن میکرد... ابرها در افق به رنگ نارنجی و بنفش در آمده بودند... و تو سرمست و خوشحال بودی و ...

صدای رعد و برق مرا از خواب بیدار کرد...

آه..باز هم رویا....باز هم خواب...

لعنت به این رویاهای نیمه تمام...

پ.ن:به جون هر دوتامون ازت دلخورم...خدا میدونه ازت دلخورم...و مثل همیشه تشنه نگاه عاشقت میمانم...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ای دل دیگه بال و پر نداری
شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 2:20 بعد از ظهر | بازدید : 293 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

جلو آئینه به خودم مینگرم...دستم رو روی شانه هایم دلم میزارم...

 

 

 بهش میگم: "ای دل..! چقدر تاب و توان داری..!!

دلم به حال دلم میسوزد...اصلا از اسم هر چی "دل"  دیگه خسته شدم...

 

 

 

  http://s1.picofile.com/file/7269243866/kkh12.jpg


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دلم گرفته
شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 1:57 بعد از ظهر | بازدید : 242 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

دلم گرفته ... دلم عجیب گرفته ... و هیچ چیزو هیچکس... نه این دقایق خوشبورا...كه روی جوانه نارنج می شود خاموش ... نه این صداقت حرفی ... كه در سكوت میان دو غنچه گل شب بوست... نه هیچ چیز ...مرا از هجوم خاطره ها نمی رهاند... و فكر می كنم ...كه این ترنم موزون غم... درقلبم تا به ابد شنیده خواهد شد

عکس های عاشقانه زیر باران


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


من از نسل بارانم
شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 1:53 بعد از ظهر | بازدید : 275 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

باز هم آه...باز هم غم...درون سینه آهی سرد دارم... رخی پژمرده ... رنگی زرد دارم ...ندانم عاشقم...یا اینکه مستم... چه هستم من...که هستم من... نمی دانم خود آهم...چه میدانم...همیشه مست و خود خواهم...دلی پر غم...رخی غمگین...همی دانم دلی پر درد دارم...و تو عشقم...چه میدانی...که من از نسل بارانم.

عکس های عاشقانه زیر باران


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


برای تو اشک میریزم
شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 1:46 بعد از ظهر | بازدید : 287 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

همیشه فقط به تو مي انديشم ...به تو و تندي طوفان نگاهت... به تو و خاطره ها ...که چرا هيچ زماني من و تو ما نشديم ...جام قلبم که به دست تو شکست ...من چرا باز تو را مي خواهم... به تو مي انديشم ...وبرای تو اشک میریزم...و با صدای سکوت فریادت میزنم...همیشه عاشقتم...

عکس های عاشقانه زیر باران


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


برایت دعا کردم
شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 1:43 بعد از ظهر | بازدید : 269 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

پریشان بودم و غمگین...بدنبال تو میگشتم...شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی... تو را با لهجه ی گلهای شقایق صدا کردم...اما تو صدایم نشنیدی...تو را با صدای قمری عاشق صدا کردم...باز صدایم نشنیدی...و من تنها در این باغ قشنگ نگاهت...فقط برایت دعا کردم..

عکس های عاشقانه زیر باران


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


من بودم و ماه
شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 1:38 بعد از ظهر | بازدید : 264 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

من بودم و ماه...ستاره ها بیقراری میکردند... آفتابگردان هم هنوز نظاره گر ما بود...من و تو و عشق و ستاره...آفتابگردان از سر خجالت روبرگرداند...ستاره هم به خواب رفت... من ماندم و تو و عشق...یکی شدیم...عشق شدیم..


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


وقتی هستی
جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 9:46 بعد از ظهر | بازدید : 252 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

وقتی هستی...غم می گریزد... غصه میمیرد...ابر میگرید... شب روشن میشود...سایه میگریزد...و نگاه عاشقانه ات...همچنان میرقصد...برای من...برای عشق...و چشمان من...بیتابی قطره ای باران روی گونه ام را دارند...

 

love


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ناز کن
جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 9:32 بعد از ظهر | بازدید : 251 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

آری ناز کن...از چشم یا آسمان ...برایت فرقی ندارد...چشمهایم همیشه بارانیست..



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


خاطره های عشق من
جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 10:38 قبل از ظهر | بازدید : 289 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

خسته از بیداری شب...
شانه ای نیست...سر به دیوار میزارم...چه زیباست تکرار خاطره های با تو بودن...
دیشب کم اوردم...ابر...باران...شانه...اشک...نفس...و خاطره...
دیشب با یادت قدم گذاشتم در میان شقایقها...یاسمنها...نسترنها...
چه گرم بودن دستهای لطیفت...چقدر سر به روی شانه هایم گذاردی...
و قدم زنان با من عاشقی میکردی...بیتابی میکردی...اشک میریختی...
 جنگل چشمانت ...هوای سردی داشت...
نگاه عاشقت...چه سوز و سازی داشت...
مینواخت شور عاشقی...در میخانه قلبم...
نگاه مهتاب به ما بود...ستاره ها با هم تو گوشی در باره ما صحبت میکردند...
من و تو عاشقانه قدم میزدیم...
هر چه میگفتم ...تو ساکت بودی...عشقم چرا حرفی نمیزنی...
عرق سردی روی پیشانیم نشست...قطره های باران مرا به خودم آوردند...
و من تک و تنها...در میان شقایقهای وحشی...خیس باران...تنها خاطره ای یادم هست...
مستی نگاه عاشقت...که چه آتشی زدی به قلبم...من در این جنگل وحشی...
که یادگار عشق من و توست...همیشه خاطراتم را مرور میکنم...

عکس های عاشقانه زیر باران


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


آه ای تو..ای همه ی نیمه ی من
جمعه 16 بهمن 1390 ساعت 7:7 بعد از ظهر | بازدید : 313 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

 

 

 

 

آه ای تو..ای همه ی نیمه ی من!

میخواهم خیس اشک های تو باشم...میخواهم در پهنای بازووانت قدم بزنم

زیر چنارهای خیال و خرمنی از گلهای مخمل.

میخواهم بر روی ایوان رویاهایت بنشینم وخیره بر

دوردستها با خیال تو چای داغ بنوشانم.

میخواهم سایه روشن نگاههای خیره ات را طولانی تر کنم

وبامداد قرمز طراحی ام برایت دریایی بکشم بس کوچک

اما عمیق با قایقی آبی وقایقرانی که چشمهایش شبیهه تو باشد

وبازووانش مامنی گرم و عمیق باشد برای خواب نیم روزی ام.

 

 

 

میخواهم بدوم با تو و با دستانت در این پهنه که در آن

درختان زیتون دیگر طعم تلخ مرگ نمی دهند..

میخواهم بدوم با تو زیر بادهای طغیان گر تا رسیدن به گردنه های کابرا..

میدانم مثل همیشه میترسی از باد.. ازشب...

اما نترس!! ..دستانت را به موهایم گره زدم

تامبادا باد یا همین کولی های آنور زیتون زار لمحه ای تو را از من دور کنند.

كارت پستال های عاشقانه - لحظات تنهایی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


من ماندم و خاطراتت
جمعه 14 بهمن 1390 ساعت 11:4 بعد از ظهر | بازدید : 349 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

شمع !...

ذوب می شود و غروب می کند...

آرام و بی صدا در نگاه عاشقم...

چلچله ها سر میدهند نوای عاشقانه غروب غمگینم را...

گریه امانم نمیدهد...

سرگردانم بدنبال نگاهی...

نگاه عاشقی که فقط برای من باشد...

چه بی نشان مانده ام...

در کوچه پس کوچه های عاشقی...

من ماندم و خاطراتت...

و گریه های تلخم...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
نظر سنجی

شما دلنوشته را با چه متنی دوست دارید

خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 279
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته های روزبه جاوید و آدرس rozbeh89.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 279
:: کل نظرات : 27

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 14

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :